سفارش تبلیغ
صبا ویژن

أین تذهبون؟

 

 

بیادت...

اسمش حجت اله بود

فقط سه روز بود که می شناختمش

فک کنم روز دوم آشنائیم بود باهاش، که بهش گفتم بوی شهدا رو میدی

گفت: چرا؟!

گفتم: همینطوری

روز سوم تو پادگان وقتی اون سه فایل صوتی رو که به یادگار ازش دارم برام بلوتوث کرد، دیدم اسم دستگاش " ما رأیت إلا جمیلا" هست? هنوز هم اسم دستگاش داخل اسامی دستگاههای متصل به گوشیم مونده.

روز چهارم یعنی 18 اسفند صبح نه خیلی زود?، ساعت 8 گذشته بود که داخل اتوبوس داشتم برا دانشجوهای خانم صحبت می کردم ناگهان با فریاد راننده و جیغ خانما به عقب برگشتم

 یه جنازه زیر لاستیک اتوبوس جلوییمون دیدم که متأثر شدم!!!

خانما رو دعوت کردم به آرامش، اما نشد.

رفتم صندلی جلو نشستم، همون جایی که روز قبل تقریبا همون ساعت، حجت اله رحیمی کنارم نشست و یه کیسه فریزر دستم داد و گفت: حاج آقا به بچه ها بگو صدقه یادشون نره منم بی اختیار یه پولی داخل کیسه فریزر انداختم و دادم دست بچه ها اونا هم به قدر وسعشون چیزی انداختن و کیسه رو تحویل دادن. تمایلم باعث شد باهاش اختلاط کنم، ازش پرسیدم طلبه ای؟ گفت: نه، دانشجوی کامپیوتره تو باغملک. گفتم چند وقته جنوب میای؟ گفت الان هشت ساله که مرتب میاد و از همون موقع تا حالا خادم الشهدا بوده.

به خودم اومدم به نظرم دو دقیقه ای گذشت که یه دفعه با صدای بلند گفتم نکنه آقای رحیمی باشه؟!

زود بالا سر جنازه رفتم چرخیدم تا مقابل صورتش قرار بگیرم

دیدم خودشه

حجت الله رحیمی

درست روز چهارمی که می دیدمش، اما این بار عمودی نبود نفس هم نمی کشید آرام و خونی روی آسفالت بی رحم دراز کشیده بود. وقتی آمبولانس رسید داشتن بلندش می کردن که دیدم ... ? . با دیدن اون صحنه یاد شب قبلش افتادم که تو جمع بچه ها با صدای بلند گفت هر کی دوست داره برا امام زمانش تیکه تیکه بشه بلند صلوات بفرسته!!! ما هم صلوات فرستادیم هم خندیدیم ولی اون روز وقتی دیدمش صلوات فرستادم اما دیگه نخندیدم.

همینطور که به جنازش نیگا می کردم با خودم گفتم: مرحوم رحیمی شاید الان روحت داره می گه بیچاره ها برا خودتون گریه کنید، من رفتم.

18 اسفند 1390 روز پنجشنبه درست سر سه راهی شلمچه خرمشهر این جوون عزیز مقابل خدای خودش آبرومندانه و مخلص جون داد یک روز بعد از سالروز شهادت محمد ابراهیم همت

بعد که به شهرستان برگشتم عکسش رو نشون دوستام دادم تا دیدن گفتن این چقدر شبیه شهید همته منم گفتم درسته !!!

شاید به خاطر همین شباهت روز شهادتش با شهید همت مقارن شده بود.

خدا رحمت کنه مرحوم رحیمی رو.

دلنوشته ی حقیر فقیر سراپا تقصیر " امین فاطمی"




پنج شنبه 92 فروردین 8 | نظر
تک تیرانداز

فاطمه جان! سوگند به پاکی تو/ بیرق ماست ، چادر خاکی تو... یا صاحب الزمان: با تکه ای زچادر خاکی مادرت،بالای خیمه ی تو برچم گذاشتند وقت ظهور چه شرمنده می شوند،آنان که از برای فرج کم گذاشتند. اغیثینی...

 

مطالب اخیر

به من نگاه کن...

بی قرار...

یکی مثل من،یکی مثل تو...

بیادت...

حال و روز این روزهای من...

مشت های بزرگتر...

ای آسمانی...

 

آرشیو مطالب

فروردین 92 (1)

بهار 92 (1)

 
 

پیوند ها

پایگاه جامع عاشورا

قالبهای مذهبی وبلاگ

دلتنگ...

بوستـان ادب و عـرفـان قـرآنی : نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قــرآن

شهید علی پور

کلبه تنهایی دوستان رها

حرف هایی از زبان منطق و احساس

دریــــــــای نـــور

اینجا شب نیست

سلام

behtarinamkhoda

MESSI

*(: دنـیــــای مـــــــن :) *

تاریخ اسلام

دل نوشته های من

ما اهل دلیم

معصوم و رضا

عشق نامه

سلام خوش امدید

امام خامنه ای(حفظه الله)

رنجهای همیشه بهار

گاهی برای امروز،گاهی برای فردا...

بیرق ماچادر خاکی تو...

سه راهی شهادت

رمل های نرم فکه

حاج ابوذر روحی

دل نوشته های دو دختر شهید

آرمان

آرمان

راسخون

چادر من

بانوی آفتاب

صدفی برای مروارید.

حجاب فاطمی

ژرنس های چادر به سر

دختران با حجاب

نجابت آفتاب

سدره المنتهی

 

خبرنامه

 

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 16442
بازدید امروز :3
بازدید دیروز : 6
تعداد کل پست ها : 9

 

دانشنامه مهدویت

امکانات جانبی

پیام‌رسان

نقشه سایت

اوقات شرعی

RSS 2.0

 

 
 

لوگوی دوستان

شین مثل شعور

:: امـــید وصـــل ::

حاج احمد متوسلیان

خوشنویسان ایران(سخنور)

شاعر پروانه ها ASSH

 

مرجع قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Blog Skin